آرشیو دسته بندی: جیمز تربر

زندگی پنهان والتر میتی

«جا نمی‌زنیم!» صدای فرمانده مثل صدای شکستن یخ نازکی بود. اونیفورم رسمی‌اش تنش بود و کلاه سفید قیطان‌دوزی شده‌اش را یک‌وری تا روی یک چشم خاکستری بی‌حالش پایین کشیده بود. «نمی‌توانیم قربان. اگر از من بپرسید می‌گویم تنش می‌خارد برای یک طوفان.» فرمانده گفت: «از تو نمی‌پرسم، ستوان برگ. نورافکن‌ها را روشن کن! دورش را برسان به ۸۵۰۰! جا نمی‌زنیم!» صدای سیلندرها بلندتر شد: «تا، پوکه‌تا، پوکه‌تا، پوکه‌تا، پوکه‌تا، پوکه‌تا.» فرمانده به یخی که داشت روی شیشهٔ پنجره خلبان را می‌پوشاند خیره شد. بعد راه افتاد و یک ردیف پیچ را چرخاند و فریاد زد: «بزن روی هشتِ کمکی!» ستوان برگ تکرار کرد: «روی هشتِ کمکی!» فرمانده فریاد زد: «همهٔ قدرت در برجک شماره سه! همهٔ قدرت در برجک شماره سه!» خدمه که در هواپیمای دریانشین هشت موتورهٔ پهن‌پیکر تندروی نیروی دریایی هر کدام سرگرم کاری بودند، نگاهی به هم انداختند و نیش‌شان را باز کردند و گفتند: «پیرمرد از معرکه به درمان می‌برد. پیرمرد از هیچ چیز نمی‌ترسد!» …