جون ۲۰۱۳، به من و صلاح ماموریت سفر به جزیره هاشیما جهت عکسبرداری سهبعدی محول شد. به زادگاهام برمیگشتم به جزیرهای که فقط یک روز در آنجا بودم و بلافاصله بعد از تولدم، مانند بقیه ساکنین جزیره، مجبور به ترک آن شدیم. جزیره، سالها به خاطر استخراج زغال سنگ، مملوء از زندگی بود اما با جایگزینی نفت، ادامه کار در جزیره برای شرکت میتسوبیشی سودی نداشت لذا بدون اهمیت به آینده زنان و کودکانی که روزی، مردانشان به دلیل سختی کار در آنجا دفن میشدند و هیچگاه اجسادشان بیرون کشیده نمیشد، کار در جزیره را تعطیل کرد و همهچیز به یکباره تبدیل به متروکهای ترسناک شد.
آرشیو دسته بندی: ترسناک
روز خوبی را در روستا گذرانده بودیم. کوهسار مملو از رنگهای پاییزی بود. گردش کنار رودخانه و گذراندن ساعاتی در کنار هم، یکی از خاطره انگیزترین روزهای زندگیم را رقم زده بود. در دهمین سالگرد ازدواجمان جاناتان مسافرتی را به عنوان هدیه برایم ترتیب داده بود. مسافرخانهٔ زیبای بالسام، جایی که آخر هفته را در آن گذرانده بودیم یکی از بهترین و قدیمیترینها در منطقه بود. مشغله کاری جاناتان هر دو ما را خسته و عصبی کرده بود. فقط تنهایی و در جوار هم بودن میتوانست عشقمان را دوباره احیا کند.